پیک خوش اقبال
ز لحظه یی که به دنیای باور تو رسیدم
غم تو را به بهای غم زمانه خریدم
نگاه صبر سکوتم به قاب آینه گم شد
شبی که عکس تو را در دل خیال کشیدم
تمام آینه ها را بسیج روی تو کردم
و با زلال تمنّا ز تو، تو را طلبیدم
به هر دیار که رفتم، به هر کسی که رسیدم
به غیر نام و نشانت ندیدم و نشیدم
فراتر از تب مجنون، فزون تر از غم لیلی
پی زیارت کویت به هر بهانه دویدم
چو لحظه ها، که ز دست فراق، رفته ز دستم
چه خارها که ز پای دل شکسته کشیدم
چو عاشقانه گشودم دوباره دست تمنّا
سحر که پیک خوش اقبالِ بخت، داد نویدم
به روی دامن سجاده ی نیاز نشستم
هزار بار به پایت ز جام دیده چکیدم
به زیر بارش یک آسمان ستاره ی رقصا
سعود نام تو را از «فراز» مأذنه دیدم
۲۷/۰۸/۱۳۹۴