قبله ی دل های خوبان
قبله ی دل های خوبان جهانی یا حسین
جان به قربانت که خود جان جهانی یا حسین
خون پاکت کرد احیاء دین و قرآن و شرف
زنده جاوید هر عصر و زمانی یا حسین
تا قیامت درس جانبازی به ابناء بشر
با قیامت داده ای از جان فشانی یا حسین
کاخ ظلم و زور ویران شد ز سعی و همتت
محور دین، سرور آزادگانی یا حسین
گر نباشم ره رو راه تو ای آزاد مرد
مُردنم صد بار به از زندگانی یا حسین
گر نباشد ذکر نامت در محفلی
صد هزاران گفته باشد بی معانی یا حسین
چون خمینی هر که می پوید ره سرخ تو را
خاطر آزرده یابد شادمانی یا حسین
حب الحسین
حبّ تو مرا جوهر جان است حسین
ذکرت همه دم قوت روان است حسین
تو خون جنانی و حریم حرمت
با نقش رخت باغ جنان است حسین
تو کشته ی عشقی و به هرجا نگرم
چشم همه بر تو خون فشان است حسین
هم قبله حاجاتی و هم مظهر جود
محتاج عنایتت جهان است حسین
از عالم خاک تا مکان ملکوت
جانبازیّ تو ورد زبانست حسین
درمان هزار درد بی درمان است
سّر مکه به تربتت نهان است حسین
در ماتم جانسوز تو از چشم سحاب
خون جای سرشگ غم روانست حسین
هرجا که به چشم دل نظر می فکنم
از سوگ تو صحبت به میان است حسین
آزرده جگر خون شده زهرای بتول
با جنّ و ملک گرم فغانست حسین
یا فاطمه
رخی که گشت ز سیلی کبود روی من است
کسی که بیکس و غمخوار ماند شوی من است
طنین ناله ی جانسوز هر کجا شنوی
نوای قلب پر از خون و از گلوی من است
تمام روی زمین را اگر بگیرد آب
نَمی بود که ز چشم روان به روی من است
به جان محسن و جان حسین و جان حسن
کسی که منع کند گریه را عدوی من است
قیام در بر ظالم حمایت از مظلوم
مرام و شیوه و افکار و طبع و خوی من است
ز دست ظلم نه تنها شکسته پهلویم
کبود بازو و نیلی رخِ نکوی من است
عجب مدار که آزرده گشته از هجران
دل کسی که مدامش هوای کوی من است
غم عشق
بسکه سودای غم عشق تو بر سر دارم
نتوانم سر خود از قدمت بردارم
عاشقم کار دلم سوختن و ساختن است
تا به وصلت نرسم حلقه بر این در دارم
غم عشقت دل آتش زده ام بریان کرد
بی سبب نیست که چشمان ز خون، تر دارم
عمرم آخر شد و دل در غم هجران تو سوخت
حسرت دیدن آن چهر منوّر دارم
گرچه پروانه صفت بال و پرم سوخت ولی
در بر شمع جمالت چه غم پر دارم
به سرم شوق شهادت به دلم شوق وصال
شور عشقت بُود این شور که در سر دارم
من نه در بند جهانم که جهان می گذرد
خوف از روز حساب و صف محشر دارم
مدعی بس که ریا کار و خدا نشناس است
چوب تکفیر زند، پرده اش ار بردارم
ای علمدار صف کرببلا یا عبّاس
التجا بر تو و بر باب و برادر دارم
باب حاجاتی و ما ریزه خور خوان توئیم
کی غم جاه و مقام و زر و زیور دارم
خون من لایق ایثار ره یار نبود
گریه از داغ تو ای سبط پیمبر دارم
چون تو خجلت زده ی اصغر بی شیر شدی
خون به دل زین ستم فرقه ی کافر دارم
مشگ از آب تهی گشت ز تیر دشمن
خبر از حال تو و اصغر و مادر دارم
مشگ و دست و علمت چون به زمین افتادند
دل پر از خون شده و سینه چو مجمر دارم
هم چو عبّاس علی از غمت ای قبله ی دل
چشم خون بار و دل از غصه چو آذر دارم
خامه را بشگن و خاموش نشین آزرده
شرح این ماتم جان سوز به باور دارم